-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مهر 1391 11:56
خدایا وقت نکردم که این مدت توی اینجا باهات حرف بزنم خودت دیدی و شاهد بودی حرفامو خودت میدونی چون زبونی بهت گفتم میدونم هرکسی مشکلات داره گرفتاری داره غم و غصه هم نمیشه که نباشه هست ولی تو که از دل من از وضعیتم خبر داری ازت خواهش میکنم همه مریضا رو شفای عاجل بده این مامان من رو از درد نجات بده خیلی دلم براش میسوزه به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مرداد 1391 23:47
دوست داشتم در مورد زلزله که اخیرا اتفاق افتاده حرف بزنم میخاستم احساسم رو بگم ولی خیلی فراتر از یه حرف و احساسه اصلا چی میتونم بگم کی الان از حالشون خبر داره از احساسشون از بی کسی و تنهاییشون خدایا صبرشون بده
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مرداد 1391 23:29
خداجونم تا پایان ماه مبارک رمضون چندروز دیگه بیشتر نمونده یه بغض عجیبی دارم دوست دارم شکسته شه دوست دارم بشینم و یه دل سیر گریه کنم ببخشید امسال هم نتونستم تو این ماه بنده خوبی باشم بعضی وقتا چقد خوب بودن سخته و بد بودن آسون خدایا چندتا گره تو زندگیم افتاده شایدم مقصر خودم بودم نمیدونم کمکم کن تورا به هرکی که برات...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مرداد 1391 00:41
خداجون میبینی وبلاگم هم مثل خودم تنهاست بعضی ها هم زحمت میکشن و میان و منو شرمنده میکنن ازتون ازته دل التماس دعای مخصوص دارم همین طور از تو خداجون چه اشکالی داره مگه تو تنها خدای من تنها دوستی که که واقعا صبرش بالاست و خیلی بخشنده هستش نیستی خدایا با دل شکسته از طرف خودم و همه اون کسانی که مثل من محتاج دعا هستن بهت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مرداد 1391 00:22
خدایا دوست دارم باهات حرف بزنم ای کاش میتونستم همه اون حرفایی که توی دلم تلنبار شده رو بهت بزنم خدای مهربونم دل سیاه منو نبین در کنار من و در عمق دل من کسانی هستن که واقعا لایق بخششند لایق رحمت تو هستن خدایا خجالت میکشم بهت بگم که منو ببخش هردفعه بهت گفتم این بار آخریه که گناه میکنم نمیدونم کدوم آخری میتونه آخری باشه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مرداد 1391 01:51
یادمان باشد : وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم ! در برابرش مسئولیم ... در برابر اشکهایش ؛ شکستن غرورش ، لحظه های شکستنش در تنهایی ولحظه های بی قراریش .... واگر یادمان برود ! در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد ، واین بار ما خود فراموش خواهیم شد حضور هیچکس در زندگی ما اتفاقی نیست خداوند در هر حضوری حکمتی نهان کرده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مرداد 1391 01:12
گاهی یک نگاه سرد روی زمستان را هم کم میکند... خدایا در انجماد نگاه های سرد این مردم چقدر دلم برای جهنمت تنگ است... همیشه داغ بودن یک نگاه تاثیر گذار نیست ! گاه از سردی یک نگاه می توان آتش گرفت ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مرداد 1391 00:51
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مرداد 1391 00:21
خدایا چند روزی که اصلا آرامش ندارم اعصابم خیلی بهم ریخته خواهش میکنم کمکم کن خیلی ازنظر روحی و اخلاقی بهم ریخته ام همش در حال گیر دادن به بقیه هستم اعصاب همه رو بهم ریختم دست خودم نیس تو بگو باید چیکار کنم چرا هیش کی حال منو درک نمیکنه چرا حرفامو نمیفهمن خدایا ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مرداد 1391 00:54
خدایا ممنون از اینکه مثل سالهای قبل منو دعوت کردی به مهمونیت ماه مبارک رمضان برای من هرسال یه حس یه حال و هوای متفاوت داره حسی که در بقیه ماه های سال ندارم و ذوق و شوقی که فقط برای ۱ ماه از ۱۲ ماه سال پیدا میکنم ای کاش بتونم حداقل تو این یه ماه عزیز و مبارک بنده خوب و سپاسگذار نعمتهای قشنگ و با ارزش تو باشم خدایا تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مرداد 1391 01:00
خدایا! کمکم کن تا آرزوهایم شایسته و روا باشند. کمکم کن بهترینها را آرزو کنم. من با آرزوهای خویش زندهام. یاریام کن آرزوهایم ارزش خواستن و با آنها زندگی کردن را داشته باشند. به من بیاموز چیزی را آرزو کنم که تو دوست میدارى، چیزی را طلب کنم که مرا به تو نزدیکتر سازد. به من بیاموز در راه رسیدن به آرزوهایم صبور باشم و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 تیر 1391 23:06
این دل که میگویند نمیدانم کجاست؟ اما گاهی عجیب میگیرد! گاهی دلتنگ می شود! گاهی هم چاره ای جز صبر ندارد گاهی به در بسته میخورد و هر چه به هر جا میرود باز هم ... این دل که میگویند نمیدانم کجاست مثل عقل مثل خدا ... مثل خدا که نمیدانم کجاست مثل خدا که تا به حال ندیدمش مثل خدا که گاهی دلگیر میشوم از اینکه چرا سرش اینقدر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیر 1391 12:34
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیر 1391 12:14
دوباره داره ماه مهمونی خدا فرا میرسه یه حس جدید خیلی ماه رمضان رو دوست دارم یه ماه متفاوت با بقیه ماه ها انشالا که بتونیم که بهترین استفاده رو ببریم چشم باز کنی شروع شده و چشمتو ببندی تموم من از خیلی ها شنیدم و ممکنه که خودم هم گفته باشم که وای تو این هوای گرم تو این روزای بلند چه جوری میشه روزه شد خدا اینقد مهربونه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 تیر 1391 12:00
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 تیر 1391 12:00
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 تیر 1391 20:22
فقط ۳ روز تا شکفتن بیست و هشتمین گل عشقت در قلب من همسرعزیزم موسئ جان روز تولدت آغاز سفرزیبا و پرهیجان "دور خورشید در 365 روز" {تولدت مبارک نازنینم} وجودت باعث ارامش جان و فکر من هستش با تو تموم دنیا و تمامی لحظات من با عشق و به خوشی میگذره خیلی دوستت دارم و خیلی برام عزیزی عزیزم هرجا که هستی فقط به دست خدای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 تیر 1391 17:46
سلام اى چهارمین نور الهى کلیم وادى طور الهى تو آن شاهى که در بزم مناجات خدا مى کرد با نامت مباهات تو را سجاده داران مىشناسند تو را سجده گزاران مىشناسند فرخنده میلاد علی ابن حسین بر تمامی محبین پیشاپیش مبارک باد!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 خرداد 1391 19:20
خدایا وقتی تو نخوای من که نمیتونم چیزی رو به زور ازت بگیرم خواهش میکنم جواب بده خدایا خیلی ناراحت و دل شکسته ام من که اینقد التماست کردم برات اشک ریختم دستهای گداییمو به طرفت دراز کردم ازت خاهش کردم و نذر و نیاز کردم خدایا میگن جواب دلشکسته ها رو زود میدی واقعا راست گفتن من تجربه کردم خاهش میکنم این دفعه هم زود جواب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 خرداد 1391 13:43
ELTEMASE DOA
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 خرداد 1391 13:20
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 16:17
بعضی وقتا یه فرصتهایی برامون پیش میاد که اگه نهایت استفاده رو ازش نبریم ممکنه دیگه هرگز چنین موقعیتی پیش نیاد و باعث حسرت خوردن ما بشه توی سال جدید وقت نکردم که مطلبی بنویسم ولی الان اومدم تا بگم اگه بدی خوبی دیدین از من حلال کنید اگه خدا بخاد قراره به همراه همسر و مادرم بریم کربلا خودم هنوز باور ندارم البته قرار بود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 16:17
بعضی وقتا یه فرصتهایی برامون پیش میاد که اگه نهایت استفاده رو ازش نبریم ممکنه دیگه هرگز چنین موقعیتی پیش نیاد و باعث حسرت خوردن ما بشه توی سال جدید وقت نکردم که مطلبی بنویسم ولی الان اومدم تا بگم اگه بدی خوبی دیدین از من حلال کنید اگه خدا بخاد قراره به همراه همسر و مادرم بریم کربلا خودم هنوز باور ندارم البته قرار بود...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 اسفند 1390 17:17
برای استراحت روی مبل نشستم و کنترل تلویزیون رو به دست گرفتم از این شبکه به اون شبکه به شبکه ۵ که رسیدم برای چند لحظه مکث کردم برنامه زنده رود داشت پخش میشد تقریبا به آخرای برنامه که رسیدن یه دفعه حرف از خانه سالمندان شد نمیدونم چرا برای چند دقیقه ای بغض گلوم شکست و یه غمی به دلم چنگ زد بعدشم که یه آهنگ از احسان خواجه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 اسفند 1390 09:48
دلم میخاد حرف بزنم در مورد شهدامون واقعا نمیدونم چرا که کلمه جمله ای در توصیف مقام و شجاعتشون پیدا نمیکنم زبون من قاصره ولی اینو میدونم و خوب فهمیدم که اونها از جنس ما از همین ایران ما بودن مثل ما جوون و هم سن ما بودن یه کمی پایین تر یا بالاتر فرقی نمیکنه آرزو ها داشتن آرزوهای ساده به دور از هر گناه و مقام دنیایی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 اسفند 1390 12:46
به این عکس ها خیره شو خیره شو / به اون روزهای پر از خاطره نخواه گرمی خواب چشم کسی / بذاره که بیداری یادت بره به این عکس ها خیره شو خیره شو / به اون روزهای پر از خاطره نخواه گرمی خواب چشم کسی / بذاره که بیداری یادت بره یه باری از امروز رو دوشته / که واسش یه عمره زمین میخوری همه منتظر تا ببینن کجا / تو از جاده ی عشق دل...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 اسفند 1390 13:01
پول از این کلمه چه چیزی را حس میکنیم از نبودنش که پدری را خجالت و شرمنده خانوادش میکند دختری را از داشتن لباس عید و یه عروسک و پسری را ااز داشتن یه موتور یا دوچرخه محروم میکند دل دختری که برای به دست آوردن چندرغاز آن هم نه برای خودش بلکه برای خانواده ای که چشم امیدشان به اوست به زور ناخاسته باید به مردی که دوسش ندارد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمن 1390 18:07
روز پنج شنبه ای آسمون شهرمون خیلی دلش گرفت از عصر شروع کرد بباره تا آخر شب کویر شهرمون تموم بیابون های اطرافمون تموم سبزه ها و درختها حتی ما آدما سیراب شدیم از این رحمت الهی از این نعمت پاک توی امامزاده روبروی گلزار شهدا برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان برای مریض ها برای پدر و مادرها برای دختر پسرهای جوون اونایی که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمن 1390 17:52
توی این دنیای فانی از هرکسی زخم زبون و طعنه متلک بشنوی تحمل میکنی از هرکسی نامردی و بیمعرفتی ببینی تحمل میکنی دلت از دست هرکسی گرفت و خون شد بازم تحمل میکنی میگی بیخیالش ولش کن غریبس از دل من که خبر نداره هرآشنایی رد شد یکی زد اینم روش ولی اگه تو این دنیای بزرگ هرچند کوچیک یا کوچیک هرچند بزرگ خودت و اون خودت و همون...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 بهمن 1390 17:50
خدا جونم چه زود دعام رو برآورده کردی آرامش به من برگشته امیدوارم که زود ترکم نکنه فکر و توهم های منفی هم ذهنمو ترک کردند باشد که دیگه برنگردند خدایا به خدا بودنت افتخار میکنم در واقع به خودم افتخار میکنم که خدایی از جنس خوبی ها از جنس مهربونی ها و از جنس بخشندگی دارم نمیگم قول میدم چون آدم بعضی وقتا خواسته یا ناخواسته...