جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

جایی برای دلتنگی های من

به توکل نام اعظمت بسم الله

کم کم بوی محرم می آید. بوی غربت و غریبی. بوی آتش و چادر سوخته. صدای گریه و ناله. نمی دانم چه سری است در این محرم که با آمدنش شراب خورها هم نماز خوان می شوند. نمی دانم چه سری است در این محرم که با آمدنش سخت دل ترین آدمها هم مثل ابر بهار گریه می کنند. نمی دانم چه سری است در این محرم که مردم در آن حوائج خود را در مجالس عزای حسین (ع) می گیرند آن هم از دست کودکی شش ماهه. نمی دانم چه سری است در این محرم که با آمدنش همه جا بوی غم میگیرد. نمی دانم چه سری است در این محرم که باید بعد از رمضان و ذالحجه باشد. گویی خدا این گونه خواسته که در رمضان ما را پاک کند و بر سر سفره خود مهمان کند و در ذالحجه در خانه اش را به روی ما باز کند و کفن پوش آماده قیام در راه حسین (ع) کند. آدم یاد روز محشر می افتد. به هر حال خدا خواسته که ما را با بدن و قلب پاک پای سفره عزای حسین (ع) بنشاند. چه منزلتی در پیشگاه خدا داری که این گونه خواسته؟ منزلت تو از آن است که خود را برای خدا خالص کردی و تنها برای رضای او گام برداشتی و حتی در موقع جان دادن  هم رضای او را طلب کردی 
 
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی

به چشم کاسه ی خون و به شال ماتم مـهـدی

سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش

به لحظه های پـر از حزن غرق درد و ملالش

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب

بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب

سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل

بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب

بــه پـاره پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب

سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش

سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد